to put on
در بر کردن
فارسی به انگلیسی
garb, wear
فارسی به عربی
ملابس
مترادف و متضاد
پوشاندن، پوشیدن، دوام کردن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن
فرهنگ فارسی
در پوشیدن به بر کردن لبس
لغت نامه دهخدا
در بر کردن. [ دَ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درپوشیدن. به بر کردن. لبس :
پارسا بین که خرقه دربرکرد
جامه کعبه را جل خر کرد.
پارسا بین که خرقه دربرکرد
جامه کعبه را جل خر کرد.
سعدی.
کلمات دیگر: