کلمه جو
صفحه اصلی

رسمیت

فارسی به انگلیسی

formality, state of being official, vogue, populat acceptation

state of being official, vogue, populat acceptation


formality


فارسی به عربی

شکلیة

مترادف و متضاد

formality (اسم)
تشریفات، فرمالیته اداری، رسمیت، رعایت اداب و رسوم

officialism (اسم)
فرمالیته اداری، رسمیت، مقررات اداری

solemnization (اسم)
وقار، رسمیت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رسمی بودن . یا به رسمیت شناختن رسمی دانستن .

فرهنگ معین

(رَ یَّ ) [ ع . ] (مص جع . ) رسمی بودن .

لغت نامه دهخدا

رسمیت. [ رَ می ی َ ] ( از ع ، ص جعلی ) رسمی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). قانونی بودن. صورت قانونی داشتن : ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد.
- به رسمیت شناختن ؛ رسمی دانستن. ( فرهنگ فارسی معین ). قانونی شناختن. قانونی دانستن. ( یادداشت مؤلف ): دولت ایران دولت جدید اسپانیا را به رسمیت شناخت. ( یادداشت مؤلف ).
- رسمیت پیدا کردن ؛ رسمیت یافتن. قابلیت اجرا یافتن. ( یادداشت مؤلف ). برسمیت شناخته شدن. ( فرهنگ رازی ).

پیشنهاد کاربران

پذیرش همگان

هنجار

نمونه:
گشایش دفتر نمایندگی از سوی وزیر بیرونی �عزراییل� به کار آن، هنجار ( رسمیت ) می بخشد.

رسمیت بخشیدن = هنجارمند نمودن

آیین مند شناخته شدن، هنجارمند نمودن، هنجارمندی

نمونه:
ما بیگمان خواستار آیین مند شناخته شدنِ ( برسمیت شناختن ) پادمایه ی ꞌاسپوتنیک ـ ویꞌ در ꞌسازمان بهداشت جهانیꞌ هستیم.

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/05/blog - post_96. html

نمونه:
گشایش دفتر نمایندگی از سوی وزیر بیرونی �عزراییل� به کار آن، هنجار ( رسمیت ) می بخشد.

رسمیت بخشیدن = هنجارمند نمودن


کلمات دیگر: