مترادف خرفت : پیر، سالخورده، کهنسال ، پخمه، حواس پرت، خرف، بی هوش وحواس، کم حواس، کندذهن، کم هوش، کودن، منگ، ابله
متضاد خرفت : خردسال، برنا، جوان
پیر، سالخورده، کهنسال ≠ خردسال، برنا، جوان
۱. پیر، سالخورده، کهنسال ≠ خردسال، برنا، جوان
۲. پخمه، حواسپرت، خرف، بیهوشوحواس، کمحواس، کندذهن، کمهوش، کودن، منگ، ابله
خرفت . [ خ ِ رِ ] (از ع ، ص ) کندفهم . کندذهن . (یادداشت بخط مؤلف ). کودن . بیحس . مبهوت . ازکاررفته . (ناظم الاطباء).
۱. کودن.
۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.
〈 خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری.