کلمه جو
صفحه اصلی

رسوخ کردن در

فارسی به عربی

شبع

مترادف و متضاد

imbue (فعل)
اغشتن، اشباع کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، خوب رنگ گرفتن، ملهم کردن

پیشنهاد کاربران

permeate
سرایت کردن،
رسوخ کردن،
نفوذ کردن،
( وجود و. . . ) فرا گرفتن
e. g. fear permeated his whole being
ترس همه ی وجودش را فرا گرفت.


کلمات دیگر: