بلایه زاده. [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )
زنازاده : سلم آواز داد سرهنگی را از سرهنگان کرمانی نامش محمدبن مثنی ، و گفت بگوی آن کشتیبان را که امیر فرموده که به در آی. محمد گفت ای بلایه زاده سیّد اَزْد را چنین همی گویی ، پس حمله بردبر ایشان و حربی سخت کردند. ( ترجمه تفسیر طبری ) .