مترادف خط زدن : قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن برتکلیف دانش آموز
خط زدن
مترادف خط زدن : قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن برتکلیف دانش آموز
فارسی به انگلیسی
to cross out, to write off
فارسی به عربی
خدش
مترادف و متضاد
قلم زدن، خراشیدن، خارش کردن، خراش دادن، خاراندن، خراشاندن، خط زدن
قلم گرفتن
حذف کردن، محو کردن
خط کشیدن (برتکلیف دانشآموز)
۱. قلم گرفتن
۲. حذف کردن، محو کردن
۳. خط کشیدن (برتکلیف دانشآموز)
فرهنگ فارسی
۱ - خط کشیدن روی چیزی . ۲ - حذف کردن (( اسم او را از دفتر کلاس خط زدند ) )
فرهنگ معین
(خَ طّ. زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) حذف کردن .
لغت نامه دهخدا
خط زدن. [ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن.
کلمات دیگر: