کلمه جو
صفحه اصلی

زود فهم

فارسی به انگلیسی

bright, observant, quick-witted, apt, perspicacious, quick

bright, observant, quick-witted


فارسی به عربی

متردد

مترادف و متضاد

apprehensive (صفت)
بیمناک، نگران، درک کننده، با هوش، زود فهم

exoteric (صفت)
زود فهم، عمومی، قابل فهم عوام

فرهنگ فارسی

( صفت ) تیز هوش تند فهم زود یاب سریع الانتقال .

لغت نامه دهخدا

زودفهم. [ ف َ ] ( نف مرکب ) تیزفهم. ( آنندراج ). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. ( ناظم الاطباء ). تیزهوش. تندفهم. زودیاب. سریعالانتقال. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: