کلمه جو
صفحه اصلی

دبنگ


مترادف دبنگ : احمق، کانا، کودن، بیهوش، گیج، مست

متضاد دبنگ : هوشیار

فارسی به انگلیسی

foolish, idiot

فارسی به عربی

غبی

مترادف و متضاد

احمق، کانا، کودن ≠ هوشیار


بیهوش، گیج، مست


۱. احمق، کانا، کودن
۲. بیهوش، گیج، مست ≠ هوشیار


stupid (صفت)
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ

فرهنگ فارسی

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل هم گفته اند
( صفت ) احمق کودن .

فرهنگ معین

(دَ بَ ) (ص . ) (عا. ) احمق ، کودن .

لغت نامه دهخدا

دبنگ. [ دَ ب َ ] ( ص ) در تداول عامه ، سخت احمق. بی مغز. دشنام گونه ای است مر احمق را. نادان. ابله. گول. مرد ابله و بداندام. ( آنندراج ). مردم مجدر و بدشکل و تنبل. ( ناظم الاطباء ). تبنگ. کودک قوی البدن و صحیح الاعضاء. ( شعوری ) :
تا رشته به دست این دبنگ است
این قافله تا به حشر لنگ است.
پرورد روزگار دون پرور
هر کجا مردکی دبنگ بود.
ابولفرد نصیرای ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل.

گویش مازنی

۱ابله – احمق ۲بی غیرت ۳شکمو


/dabang/ ابله – احمق - بی غیرت ۳شکمو

جدول کلمات

احمق ، گیج

پیشنهاد کاربران

شجاع


کلمات دیگر: