دخل کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اکسب
مترادف و متضاد
تحصیل کردن، بدست اوردن، پیدا کردن، کسب کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) دخالت کردن تصرف کردن .
عایدی آوردن
عایدی آوردن
لغت نامه دهخدا
دخل کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عایدی آوردن. فایده دادن. || عایدی داشتن. فایده بهم رسانیدن.
کلمات دیگر: