زیارت کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
زیارة
مترادف و متضاد
سر زدن، خدمت کسی رسیدن، ملاقات کردن، عیادت کردن، دیدن کردن از، زیارت کردن، دید و بازدید کردن
فرهنگ فارسی
دریافتن مقام متبرک یا شخص متبرک اعتمار .
لغت نامه دهخدا
زیارت کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دریافتن مقام متبرک یا شخص متبرک. ( آنندراج ). اعتمار. زور. زیارة. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) : اندر بشاورد به ناحیت پارس دو آتشکده است که آنرا زیارت کنند. ( حدود العالم ).
درراه خدا دو کعبه آمد منزل
یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن
کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل.
هر کس که زیارت کندش هست موقر .
ابری بسان طور، زیارت کند مرا.
که خاک میکده عشق را زیارت کرد.
درراه خدا دو کعبه آمد منزل
یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن
کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل.
خواجه عبداﷲ انصاری.
گویی به فلان جای یکی سنگ شریف است هر کس که زیارت کندش هست موقر .
ناصرخسرو.
هر روز بامداد بر این کوهسار تندابری بسان طور، زیارت کند مرا.
مسعودسعد.
ثواب روزه و حج قبول ، آن کس بردکه خاک میکده عشق را زیارت کرد.
خواجه شیراز ( از آنندراج ).
می گویند حالا قبر وی حاضر است و مردم زیارت آن می کنند. ( نفحات الانس جامی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).پیشنهاد کاربران
زیارت کردن
کلمات دیگر: