کلمه جو
صفحه اصلی

دانسته


مترادف دانسته : به تعمد، عامدا، عمداً، معلوم، مشهور، مدرک

متضاد دانسته : ندانسته

فارسی به انگلیسی

known, knowingly, intentionally, advisedly, definite, designedly, intentional, purposely, wittingly

known, intentionally


advisedly, definite, designedly, intentional, known, purposely, wittingly


فارسی به عربی

مدروس

مترادف و متضاد

studied (صفت)
دانسته، از روی مطالعه، تعمدی، از پیش اماده شده

به‌تعمد، عامدا، عمداً ≠ ندانسته


معلوم، مشهور


مدرک


۱. بهتعمد، عامدا، عمداً
۲. معلوم، مشهور
۳. مدرک ≠ ندانسته


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه مورد آگاهی و اطلاع است . ۲ - معلوم . ۳ - مشهور . ۴ - توانسته .

فرهنگ معین

(نِ تِ یا تَ ) (ص مف . ) ۱ - آن چه که مورد آگاهی و اطلاع است . ۲ - معلوم . ۳ - مشهور. ۴ - توانسته .

لغت نامه دهخدا

دانسته. [ ن ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از دانستن. معروف. معلوم. ( لغت تاریخ بیهقی ). علم : لایحیطون بشی ٔمن علمه. ( قرآن 255/2 )؛ ای معلومه. ( منتهی الارب ).
دانسته به بود ز ندانسته. ناصرخسرو. || فهمیده. معقول :
مرد دانسته بجان علم و خرد رابخرد
گرچه این خر رمه از علم و خرد بیخبرست.
ناصرخسرو.
تعقل ؛ دانسته شدن. ( دانشنامه علائی ص 120 ).
|| عالماً. عامداً. قصداً. عمداً.متعمداً :
راه عشق ارچه کمینگاه کماندارانست
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد.
حافظ.
- دانسته فهمیده ( دانسته و فهمیده ) ؛ عامد عن قصد. متعمداً. بر قصد.

فرهنگ عمید

۱. چیزی که از آن آگاهی و اطلاع وجود دارد.
۲. (قید ) آگاهانه.
۳. (صفت ) [قدیمی] باتجربه، کاردان.

پیشنهاد کاربران

اطلاعات

دریافته است


کلمات دیگر: