نام قضایی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقا تابع سنجاق هرسک
پیوه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) بید. جانورو کرمی که پارچه را تباه سازد. ( شعوری ج 2 ص 263 ).
پیوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام نهری در جهت شمالی قره طاغ و آن ابتدا بطرف شمال غربی رود و سپس بسوی شمال جریان یابد و در هرسک از طرف فوقانی فوجه برودخانه صاوه ریزد. ( قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام قضائی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقاً تابع سنجاق هرسک بوده. مساحت سطحش به 812 هزار گز بالغ گردد. ( قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام نهری در جهت شمالی قره طاغ و آن ابتدا بطرف شمال غربی رود و سپس بسوی شمال جریان یابد و در هرسک از طرف فوقانی فوجه برودخانه صاوه ریزد. ( قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام قضائی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقاً تابع سنجاق هرسک بوده. مساحت سطحش به 812 هزار گز بالغ گردد. ( قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه . [ وَ ] (اِخ ) نام نهری در جهت شمالی قره طاغ و آن ابتدا بطرف شمال غربی رود و سپس بسوی شمال جریان یابد و در هرسک از طرف فوقانی فوجه برودخانه ٔ صاوه ریزد. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه . [ وَ ] (اِخ ) نام قضائی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقاً تابع سنجاق هرسک بوده . مساحت سطحش به 812 هزار گز بالغ گردد. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیوه . [ وَ / وِ ] (اِ) بید. جانورو کرمی که پارچه را تباه سازد. (شعوری ج 2 ص 263).
کلمات دیگر: