کلمه جو
صفحه اصلی

شیدا شدن

فرهنگ فارسی

دیوانه شدن آشفته شدن .

لغت نامه دهخدا

شیدا شدن. [ ش َ / ش ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دیوانه شدن. ( یادداشت مؤلف ). آشفته شدن :
عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است
کو ز مسعود براندیشدو شیدا نشود.
منوچهری.
وین چهره های خوب که در نورش
خورشید بینوا شود و شیدا.
ناصرخسرو.
شیدا شده ام چرا همی ننْهی
زنجیر دو زلف بر من شیدا.
مسعودسعد.
|| سخت عاشق شدن. واله گشتن :
روح شیداشد ز عشق منظرش
از نظر گو حرز شیدایی فرست.
خاقانی.
قصه گو رفت و قصه ناپیدا
بیم آن بد که من شوم شیدا.
نظامی.
عقل از طره او نعره زنان مجنون گشت
روح از حلقه او رقص کنان شیدا شد.
عطار.


کلمات دیگر: