کلمه جو
صفحه اصلی

دمستانی

لغت نامه دهخدا

دمستانی. [ دَ م ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به دمستان که قریه ای است از بحرین. ( یادداشت مؤلف ).

دمستانی. [ دَ م ِ ] ( اِخ ) احمدبن حسن بن علی دمستانی. او راست :انتخاب الجید من تنبیهات السید. ( یادداشت مؤلف ).

دمستانی . [ دَ م ِ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن علی دمستانی . او راست :انتخاب الجید من تنبیهات السید. (یادداشت مؤلف ).


دمستانی . [ دَ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به دمستان که قریه ای است از بحرین . (یادداشت مؤلف ).



کلمات دیگر: