کلمه جو
صفحه اصلی

حیود

لغت نامه دهخدا

حیود. [ ح َ ] ( ع ص ) بسیار میل کننده. ( منتهی الارب ).

حیود. [ ح ُ ] ( ع مص ) میل کردن و بگشتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به حَید شود. || ( اِ ) ج ِ حَید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). به معنی تندی که از کوه بیرون آمده باشد و مانند بازو شده. ( آنندراج ).

حیود. [ ح َ ] (ع ص ) بسیار میل کننده . (منتهی الارب ).


حیود. [ ح ُ ] (ع مص ) میل کردن و بگشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حَید شود. || (اِ) ج ِ حَید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به معنی تندی که از کوه بیرون آمده باشد و مانند بازو شده . (آنندراج ).



کلمات دیگر: