سیر کوتاه که از جهت دفع کاهلی و سستی کنند .
خمیازه ٔ پا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خمیازه پا. [ خ َم ْ زَ / زِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سیر کوتاه که ازجهت دفع کاهلی و سستی کنند. ( آنندراج ) :
در تمنای تو برگرد جهان گردیدنم
نیست چون پرگار جز خمیازه های پا مرا.
گشتن شوق رسا بود که چندان رفتم.
در تمنای تو برگرد جهان گردیدنم
نیست چون پرگار جز خمیازه های پا مرا.
وحید ( از آنندراج ).
سیر این باده به خمیازه پایی میخواست گشتن شوق رسا بود که چندان رفتم.
جامی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: