کلمه جو
صفحه اصلی

حینونه

لغت نامه دهخدا

( حینونة ) حینونة. [ ح َ ن َ] ( ع مص ) حَین. ( اقرب الموارد ). هنگام رسیدن. ( المنجد ): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده. ( المنجد ). نزدیک شدن.وقت رسیدن. حین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به حین شود.

حینونة. [ ح َ ن َ] (ع مص ) حَین . (اقرب الموارد). هنگام رسیدن . (المنجد): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده . (المنجد). نزدیک شدن .وقت رسیدن . حین . (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود.



کلمات دیگر: