زن بدبوی چلپاسه
خناز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خناز. [ خ ُن ْ نا ](ع اِ) چلپاسه . || جماعتی از یهود که گوشت را بگذارند بماند تا بوی بگیرد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خناز. [ خ َ] ( ع ص ، اِ ) زن بدبوی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از البستان ).
خناز. [ خ ُن ْ نا ]( ع اِ ) چلپاسه. || جماعتی از یهود که گوشت را بگذارند بماند تا بوی بگیرد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خناز. [ خ ُن ْ نا ]( ع اِ ) چلپاسه. || جماعتی از یهود که گوشت را بگذارند بماند تا بوی بگیرد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خناز. [ خ َ] (ع ص ، اِ) زن بدبوی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از البستان ).
کلمات دیگر: