حکیم و طبیب دانا و کار آزموده .
دم شناس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دم شناس. [ دَ ش ِ ] ( نف مرکب ) حکیم و طبیب دانا و کارآزموده. ( ناظم الاطباء ). کنایه از حکیم حاذق است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از برهان ) :
زبان دان یکی مردم دم شناس
طلب کردکز کس ندارد هراس.
زبان دان یکی مردم دم شناس
طلب کردکز کس ندارد هراس.
نظامی.
کلمات دیگر: