یکی بود یکی نبود
فارسی به انگلیسی
دانشنامه عمومی
یکی بود یکی نبود عبارتی است که گویندهٔ قصهٔ کودکان در سرآغاز نقل داستان آن را به زبان می آورد، سپس به شرح داستان می پردازد.
یکی بود یکی نبود (مجموعه داستان) اثر جمالزاده
یکی بود یکی نبود (فیلم ۱۳۷۹)
یکی بود یکی نبود (آلبوم) اثر رضا صادقی
یکی بود یکی نبود می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
یکی بود یکی نبود (مجموعه داستان) اثر جمالزاده
یکی بود یکی نبود (فیلم ۱۳۷۹)
یکی بود یکی نبود (آلبوم) اثر رضا صادقی
یکی بود یکی نبود می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
wiki: ایرج طهماسب و نویسندگی حمید جبلی و ایرج طهماسب محصول سال ۱۳۷۹ است.
فاطمه معتمدآریا
ایرج طهماسب
مجید صالحی
رزیتا غفاری
سیروس گرجستانی
سپهر آزادی
خسرو احمدی
هنگامه فرازمند
افشین سنگ چاپ
رابعه اسکویی
خسرو سهامی
هوشنگ قوانلو
گیتی معینی
مهدی باطبی
بابک برزویه
فرج مولایی
ابوالقاسم رضایی
بهناز توکلی
محمود اسماعیل پور
غلامرضا یزدانی
اکبر عبدی
علیرضا خمسه
حمید جبلی
اصغر ضرابی
محسن شیخی
سامان وفایی
عیسی یوسفی پور
شادی پورمهدی
مرضیه محبوب
ایرج که همراه همسرش نرگس و تنها پسرشان آرش در خانه ای اجاره ای زندگی می کند، نامه ای دریافت می کند که در آن بچه ای بیمار از او کمک خواسته است. ایرج این نامه را شوخی تلقی می کند و همراه فرهاد (برادر همسرش) با اتومبیلش به طرف شمال حرکت می کند و زمانی که از یک تونل می گذرند خود را در فضایی غریب و روبروی کلبه ای می یابند و برای فرار از باران شدید به درون کلبه می روند که کسی در آن نیست ولی مدتی بعد میهمانان دیگری سر و کله شان پیدا می شود: بره سفید کوچکی که خود را ببعی معرفی می کند، کلاغ، مرغ، خروس، الاغ و گاو. الاغ که خود را پدرخوانده «ببعی» می خواند از راز نامه پرده برمی دارد و به ایرج می گوید که آن بچه بیمار در واقع همان ببعی است که همیشه در آرزوی دیدن «خاله پیرزن» است که جای خالی مادر او را پر کرده بود و حالا از دوری او بیمار شده است. مادر «ببعی» نیز پیش از مرگش از الاغ خواسته بود که در حق او پدری کند و او را نزد خود نگاه دارد. همه تصمیم می گیرند به ببعی کمک کنند. نرگس از آمدن میهمانان ناخوانده به خانه ناراحت می شود و ایرج به ناچار حیوانات را به یک هتل می برد ولی در آنجا هم عذر آنها را می خواهند و آنها بار دیگر به خانه ایرج می روند و حیوانات به نرگس قول می دهند که همیشه تمیز باشند. ایرج، ببعی را که تب کرده، به مطب یک پزشک می رساند اما همه می دانند که تنها درمان او، دیدن «خاله پیرزن» است. ایرج تصویری خیالی از «خاله پیرزن» نقاشی می کند و آن را بر در و دیوار شهر می چسباند. گرچه آقای لطیف پور، صاحبخانه ایرج هم از وجود حیوانات در خانه ناراحت است اما بعدها در جشن تولد ببعی سنگ تمام می گذارد. در جشن تولد که همه بچه های مدرسه آرش شرکت دارند، حال ببعی وخیم می شود و او را به بیمارستان می برند. پزشک پس از معاینه، از او قطع امید می کند و در حالی که همه و از جمله پزشک فکر می کنند که ببعی مرده است، با آمدن «خاله پیرزن» بر بالین وی حال بره کوچک خوب می شود و فرهاد نیز به ازدواج با دختر همسایه ایرج امیدوار می شود.
فاطمه معتمدآریا
ایرج طهماسب
مجید صالحی
رزیتا غفاری
سیروس گرجستانی
سپهر آزادی
خسرو احمدی
هنگامه فرازمند
افشین سنگ چاپ
رابعه اسکویی
خسرو سهامی
هوشنگ قوانلو
گیتی معینی
مهدی باطبی
بابک برزویه
فرج مولایی
ابوالقاسم رضایی
بهناز توکلی
محمود اسماعیل پور
غلامرضا یزدانی
اکبر عبدی
علیرضا خمسه
حمید جبلی
اصغر ضرابی
محسن شیخی
سامان وفایی
عیسی یوسفی پور
شادی پورمهدی
مرضیه محبوب
ایرج که همراه همسرش نرگس و تنها پسرشان آرش در خانه ای اجاره ای زندگی می کند، نامه ای دریافت می کند که در آن بچه ای بیمار از او کمک خواسته است. ایرج این نامه را شوخی تلقی می کند و همراه فرهاد (برادر همسرش) با اتومبیلش به طرف شمال حرکت می کند و زمانی که از یک تونل می گذرند خود را در فضایی غریب و روبروی کلبه ای می یابند و برای فرار از باران شدید به درون کلبه می روند که کسی در آن نیست ولی مدتی بعد میهمانان دیگری سر و کله شان پیدا می شود: بره سفید کوچکی که خود را ببعی معرفی می کند، کلاغ، مرغ، خروس، الاغ و گاو. الاغ که خود را پدرخوانده «ببعی» می خواند از راز نامه پرده برمی دارد و به ایرج می گوید که آن بچه بیمار در واقع همان ببعی است که همیشه در آرزوی دیدن «خاله پیرزن» است که جای خالی مادر او را پر کرده بود و حالا از دوری او بیمار شده است. مادر «ببعی» نیز پیش از مرگش از الاغ خواسته بود که در حق او پدری کند و او را نزد خود نگاه دارد. همه تصمیم می گیرند به ببعی کمک کنند. نرگس از آمدن میهمانان ناخوانده به خانه ناراحت می شود و ایرج به ناچار حیوانات را به یک هتل می برد ولی در آنجا هم عذر آنها را می خواهند و آنها بار دیگر به خانه ایرج می روند و حیوانات به نرگس قول می دهند که همیشه تمیز باشند. ایرج، ببعی را که تب کرده، به مطب یک پزشک می رساند اما همه می دانند که تنها درمان او، دیدن «خاله پیرزن» است. ایرج تصویری خیالی از «خاله پیرزن» نقاشی می کند و آن را بر در و دیوار شهر می چسباند. گرچه آقای لطیف پور، صاحبخانه ایرج هم از وجود حیوانات در خانه ناراحت است اما بعدها در جشن تولد ببعی سنگ تمام می گذارد. در جشن تولد که همه بچه های مدرسه آرش شرکت دارند، حال ببعی وخیم می شود و او را به بیمارستان می برند. پزشک پس از معاینه، از او قطع امید می کند و در حالی که همه و از جمله پزشک فکر می کنند که ببعی مرده است، با آمدن «خاله پیرزن» بر بالین وی حال بره کوچک خوب می شود و فرهاد نیز به ازدواج با دختر همسایه ایرج امیدوار می شود.
یکی بود یکی نبود (فیلم). یکی بود یکی نبود (فیلم) فیلمی به کارگردانی ایرج طهماسب و نویسندگی حمید جبلی، ایرج طهماسب ساختهٔ سال ۱۳۷۹ است.
wiki: یکی بود یکی نبود (فیلم)
یکی بود یکی نبود (مجموعه تلویزیونی). یکی بود، یکی نبود یک مجموعه تلویزیونی محصول سال ۱۳۷۸ به کارگردانی جواد ارشاد، می باشد که از شبکه یک پخش شد. این مجموعه در ۱۳ قسمت تهیه شد.
داریوش اسدزاده
کامران فیوضات
جمشید مشایخی
رامین نعمتی
حمید مهرآرا
زهره صفوی
ژاله علو
سمیرا سیاح
زهره فکور صبور
محمدرضا نوروزی
افسانه خلیلی
منوچهر بهروج
کورش زارع پناه
بیتا عبائیان
علی گلزاده
عباس قلیچ لو
محمدعلی قلیچ لو
عباد نظری
امیرحسین گرایلی
علیرضا هدایتی
سیروس اسنقی
داریوش اسدزاده
کامران فیوضات
جمشید مشایخی
رامین نعمتی
حمید مهرآرا
زهره صفوی
ژاله علو
سمیرا سیاح
زهره فکور صبور
محمدرضا نوروزی
افسانه خلیلی
منوچهر بهروج
کورش زارع پناه
بیتا عبائیان
علی گلزاده
عباس قلیچ لو
محمدعلی قلیچ لو
عباد نظری
امیرحسین گرایلی
علیرضا هدایتی
سیروس اسنقی
یکی بود یکی نبود (مجموعه داستان). یکی بود و یکی نبود مجموعه ای متشکل از یک دیباچه٬ شش داستان کوتاه و مجموعه ای از کلمات عوامانۀ فارسی نوشتۀ سید محمدعلی جمالزاده است که در سال ۱۳۰۰ منتشر شده است. این کتاب را آغازگر ادبیات واقع گرای فارسی و داستان کوتاه نویسی در ایران دانسته اند.
«YEKI BUD, YEKI NABUD». Encyclopaedia Iranica. دریافت شده در ۱۳ ژانویه ۲۰۱۵.
«محمدعلی جمالزاده (۱۲۷۱-۱۳۷۶) نخستین نویسندۀ ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستان نویسی اروپایی را به کار گرفت.»
مقدمه ای که او برای این کتاب نوشته به جهت نشان دادن اهداف کلی و اندیشۀ نویسنده بسیار بااهمیت است. او در این مقدمه ابتدا به استبداد ادبی در ایران اشاره می کند. «عموما همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است در ماده ادبیات نیز دیده می شود به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم در دست می گیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلا التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته های ساده و بی تکلف را به خوبی می توانند بخوانند و بفهمند هیچ در مدنظر نمی گیرد و خلاصه آنکه پیرامون «دموکراسی ادبی» نمی گردد.» او سپس به ساده نویسی و گرایش به رمان نویسی در کشورهای دیگر اشاره می کند و فوایدی چند برای این نوع ادبی برمی شمرد: کسب معلومات برای افرادی که فرصت علم آموزی با کمک مدارس و کتب را ندارند٬ آشنا کردن اقشار مختلف جامعه با اوضاع یکدیگر و نزدیک کردن آن ها به هم٬ نمایاندن احوال ملل دیگر٬ و مهم ترین فایدۀ آن که فایدۀ زبانی است. جمالزاده رمان را به جعبۀ حبس صوت طبقات و دسته های مختلف ملت تشبیه می کند و می گوید انشای قدیمی نمی تواند در این زمینه به کار بیاید. او پیشنهاد می کند نویسندگان کلماتی که در گفتار مردم به کار می رود را در آثار خود استعمال کنند تا این کلمات به مرور زمان فراموش نشوند و سرمایۀ ثروت زبان ازدیاد یابد و از این رهگذر ادبیات ما نیز جانی دوباره بگیرد. « و البته همین که اهل دانش و بینش به کار نوشتن مشغول شدند به تدریج ذوق سلیم و طبع روشن آن ها با مراعات قواعد و ملاحظه ضروریات به طوری که منافی با روح زبان نباشد کلمات و اصطلاحات تازه داخل زبان نموده و زبان هم در ضمن حلاجی و ورزیده شده و همان طور که ورزش جسمانی در عروق و شریان انسانی خون و قوت تازه روان می سازد در عروق ادبیات هم خون تازه دوان و کم کم ادبیات ما نیز صاحب آب و تاب و حال و جمال گردیده و مانند ادبیات قدیممان مایه افتخار و مباهات هر ایرانی خواهد گردید.»
جمالزاده در اولین داستان کوتاه این مجموعه٬ فارسی شکر است٬ نیز به دغدغۀ زبان که در مقدمه مطرح شد پرداخته است. در این داستان تیپ های مختلف جامعه گرد هم می آیند و رمضان که حرف هیچ یک را نمی فهمد سردرگم می ماند. همچنین فراهم آوردن مجموعه کلمات عوامانه در انتهای کتاب تلاش دیگری برای احقاق اهدافی است که او در مقدمه به آن ها اشاره کرده است. البته برخی بر رویه ای که او در استعمال کلمات عوامانه در پیش گرفته بود انتقاداتی وارد می کنند: « مشکل دیگر جمالزاده این است که چنان در محاوره ای و عامیانه کردن زبان افراط می کند که یادش می رود زن و مرد و همۀ اصناف مردم٬ یک زبانه نیستند.» «اما توجه بسیار به اصطلاحات و ضرب المثل های عامیانه٬ نخستین داستان های کوتاه را دارای نثری اغراق آمیز می کند. در یکی بود و یکی نبود گاه داستان فدای فرهنگ عامه گرایی شده است. جمالزاده معترف است که از قالب داستان به عنوان وسیله ای برای جمع آوری و حفظ امثال و حکم استفاده کرده است.» اما به هر ترتیب نمی توان از تأثیر جمالزاده و افراد دیگری که در راه نزدیک کردن زبان آثار ادبی به مردم تلاش می کردند چشم پوشی کرد.
«YEKI BUD, YEKI NABUD». Encyclopaedia Iranica. دریافت شده در ۱۳ ژانویه ۲۰۱۵.
«محمدعلی جمالزاده (۱۲۷۱-۱۳۷۶) نخستین نویسندۀ ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستان نویسی اروپایی را به کار گرفت.»
مقدمه ای که او برای این کتاب نوشته به جهت نشان دادن اهداف کلی و اندیشۀ نویسنده بسیار بااهمیت است. او در این مقدمه ابتدا به استبداد ادبی در ایران اشاره می کند. «عموما همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است در ماده ادبیات نیز دیده می شود به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم در دست می گیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلا التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته های ساده و بی تکلف را به خوبی می توانند بخوانند و بفهمند هیچ در مدنظر نمی گیرد و خلاصه آنکه پیرامون «دموکراسی ادبی» نمی گردد.» او سپس به ساده نویسی و گرایش به رمان نویسی در کشورهای دیگر اشاره می کند و فوایدی چند برای این نوع ادبی برمی شمرد: کسب معلومات برای افرادی که فرصت علم آموزی با کمک مدارس و کتب را ندارند٬ آشنا کردن اقشار مختلف جامعه با اوضاع یکدیگر و نزدیک کردن آن ها به هم٬ نمایاندن احوال ملل دیگر٬ و مهم ترین فایدۀ آن که فایدۀ زبانی است. جمالزاده رمان را به جعبۀ حبس صوت طبقات و دسته های مختلف ملت تشبیه می کند و می گوید انشای قدیمی نمی تواند در این زمینه به کار بیاید. او پیشنهاد می کند نویسندگان کلماتی که در گفتار مردم به کار می رود را در آثار خود استعمال کنند تا این کلمات به مرور زمان فراموش نشوند و سرمایۀ ثروت زبان ازدیاد یابد و از این رهگذر ادبیات ما نیز جانی دوباره بگیرد. « و البته همین که اهل دانش و بینش به کار نوشتن مشغول شدند به تدریج ذوق سلیم و طبع روشن آن ها با مراعات قواعد و ملاحظه ضروریات به طوری که منافی با روح زبان نباشد کلمات و اصطلاحات تازه داخل زبان نموده و زبان هم در ضمن حلاجی و ورزیده شده و همان طور که ورزش جسمانی در عروق و شریان انسانی خون و قوت تازه روان می سازد در عروق ادبیات هم خون تازه دوان و کم کم ادبیات ما نیز صاحب آب و تاب و حال و جمال گردیده و مانند ادبیات قدیممان مایه افتخار و مباهات هر ایرانی خواهد گردید.»
جمالزاده در اولین داستان کوتاه این مجموعه٬ فارسی شکر است٬ نیز به دغدغۀ زبان که در مقدمه مطرح شد پرداخته است. در این داستان تیپ های مختلف جامعه گرد هم می آیند و رمضان که حرف هیچ یک را نمی فهمد سردرگم می ماند. همچنین فراهم آوردن مجموعه کلمات عوامانه در انتهای کتاب تلاش دیگری برای احقاق اهدافی است که او در مقدمه به آن ها اشاره کرده است. البته برخی بر رویه ای که او در استعمال کلمات عوامانه در پیش گرفته بود انتقاداتی وارد می کنند: « مشکل دیگر جمالزاده این است که چنان در محاوره ای و عامیانه کردن زبان افراط می کند که یادش می رود زن و مرد و همۀ اصناف مردم٬ یک زبانه نیستند.» «اما توجه بسیار به اصطلاحات و ضرب المثل های عامیانه٬ نخستین داستان های کوتاه را دارای نثری اغراق آمیز می کند. در یکی بود و یکی نبود گاه داستان فدای فرهنگ عامه گرایی شده است. جمالزاده معترف است که از قالب داستان به عنوان وسیله ای برای جمع آوری و حفظ امثال و حکم استفاده کرده است.» اما به هر ترتیب نمی توان از تأثیر جمالزاده و افراد دیگری که در راه نزدیک کردن زبان آثار ادبی به مردم تلاش می کردند چشم پوشی کرد.
پیشنهاد کاربران
روزی و روزگاری
روزی بود و روزکاری
روزی بود و روزکاری
کلمات دیگر: