گشاد
کشاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کشاد. [ ک ُ ] ( ن مف مرخم ،ص ) صورتی است از گشاد. مخفف کشاده = گشاده. فراخ که نقیض تنگ است. ( برهان ). وا. باز. گشاد :
از انفعال خون ز شفق میکنی عرق
تا سینه کشاد تو در انتظار کیست.
زخم کمتر خورد آن پسته که خندان شده است.
از سینه تنگم هوس روی کشادش.
چندین حلاوت و مزه و مستی و کشاد
در چشمهای مست تو نقاش چین نهاد.
ساغر ساقی مهرو همه فتح است و کشاد.
از انفعال خون ز شفق میکنی عرق
تا سینه کشاد تو در انتظار کیست.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
سپر حادثه ٔچرخ بود روی کشادزخم کمتر خورد آن پسته که خندان شده است.
صائب ( از آنندراج ).
خاکم برد ار صرصر نسیان نشود کم از سینه تنگم هوس روی کشادش.
واله هروی ( از آنندراج ).
|| ( اِمص ) فراخی. گشادی. گشادگی. فتح : چندین حلاوت و مزه و مستی و کشاد
در چشمهای مست تو نقاش چین نهاد.
مولوی ( از انجمن آرا ).
نغمه مطرب خوشگو همه پند است و کلام ساغر ساقی مهرو همه فتح است و کشاد.
قاسم انوار ( از انجمن آرا ).
رجوع به گشاد شود. || رهایش تیر از شست و کمان. || ظفر. ( ناظم الاطباء ). پیروزی. || خوشی. شادمانی. ( ناظم الاطباء ).انبساط. || دست یابی به شهر محصور. ( از ناظم الاطباء ). || شروع. ابتداء. افتتاح. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) یک نوع بازی است در نرد و شطرنج. ( ناظم الاطباء ). در همه معانی رجوع به گشاد شود.دانشنامه عمومی
کشاد (به لاتین: Qəşəd) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان آق سو واقع شده است. کشاد ۱٬۰۹۶ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای جمهوری آذربایجان
فهرست شهرهای جمهوری آذربایجان
wiki: کشاد
کلمات دیگر: