کلمه جو
صفحه اصلی

علی دینوری

لغت نامه دهخدا

علی دینوری. [ ع َ ی ِ دَ ن َ وَ ] ( اِخ ) ابن عبدالواحد دینوری ، مکنّی به ابوالحسن. قاری بود. وی ازقزوینی و ابومحمد خلال و عده ای دیگر روایت کرد. و ابن الجوزی از او روایت دارد. او در جمادی الاخره سال 521 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 64. مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 228 ).

علی دینوری. [ ع َ ی ِ دَ ن َ وَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن سهل صائغ دینوری ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صائغ شود.

علی دینوری . [ ع َ ی ِ دَ ن َ وَ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد دینوری ، مکنّی به ابوالحسن . قاری بود. وی ازقزوینی و ابومحمد خلال و عده ای دیگر روایت کرد. و ابن الجوزی از او روایت دارد. او در جمادی الاخره ٔ سال 521 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 64. مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 228).


علی دینوری . [ ع َ ی ِ دَ ن َ وَ ] (اِخ ) ابن محمدبن سهل صائغ دینوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صائغ شود.



کلمات دیگر: