کلمه جو
صفحه اصلی

شنباء

لغت نامه دهخدا

شنباء. [ شَم ْ ] ( ع ص ، اِ ) نوعی ازانار که دانه ندارد و آن را اِمْلیسیة نیز گویند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). انار بی خسته. ( ناظم الاطباء ). ناربستان. انار که هسته ندارد. || زن خوشاب دندان. ( منتهی الارب ). شَنْباء یا شَمْباء ( به ابدال نون به میم )؛ مؤنث اَشْنَب. ( از اقرب الموارد ). مؤنث اشنب. زن خوشاب دندان. ( ناظم الاطباء ).

شنباء. [ شَم ْ ] ( اِخ ) زوجه رسول ( ص ) دخت عمرو الغفاریة که از حلیفان بنی قریظه بوده اند و برخی وی رااز کنانه دانند. ازدواج رسول ( ص ) با او در سال دهم هجرت بوده است و به او نرسیده. ( از تاریخ طبری چ اروپا ص 1774 حوادث سال 10 هجری ) ( از یادداشت مؤلف ).

شنباء. [ شَم ْ ] (اِخ ) زوجه ٔ رسول (ص ) دخت عمرو الغفاریة که از حلیفان بنی قریظه بوده اند و برخی وی رااز کنانه دانند. ازدواج رسول (ص ) با او در سال دهم هجرت بوده است و به او نرسیده . (از تاریخ طبری چ اروپا ص 1774 حوادث سال 10 هجری ) (از یادداشت مؤلف ).


شنباء. [ شَم ْ ] (ع ص ، اِ) نوعی ازانار که دانه ندارد و آن را اِمْلیسیة نیز گویند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انار بی خسته . (ناظم الاطباء). ناربستان . انار که هسته ندارد. || زن خوشاب دندان . (منتهی الارب ). شَنْباء یا شَمْباء (به ابدال نون به میم )؛ مؤنث اَشْنَب . (از اقرب الموارد). مؤنث اشنب . زن خوشاب دندان . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: