کلمه جو
صفحه اصلی

کش خوردن

لغت نامه دهخدا

کش خوردن. [ ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ]( مص مرکب ) کش داده شدن شاه در بازی شطرنج. ( یادداشت مؤلف ). مورد کش قرار دادن پادشاه در بازی شطرنج.

کش خوردن. [ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) کش پیدا کردن. کاری یا امری طولانی شدن. در کاری اشکالی پیدا شدن و بر اثر آن طول و تفصیل پیدا کردن. ( یادداشت مؤلف ). || احتیاج به «کش » پیدا کردن پارچه یا جوراب یا چیزی جز آنها. ( یادداشت مؤلف ).

کش خوردن . [ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کش پیدا کردن . کاری یا امری طولانی شدن . در کاری اشکالی پیدا شدن و بر اثر آن طول و تفصیل پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ). || احتیاج به «کش » پیدا کردن پارچه یا جوراب یا چیزی جز آنها. (یادداشت مؤلف ).


کش خوردن . [ ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ](مص مرکب ) کش داده شدن شاه در بازی شطرنج . (یادداشت مؤلف ). مورد کش قرار دادن پادشاه در بازی شطرنج .



کلمات دیگر: