کلمه جو
صفحه اصلی

شناح

لغت نامه دهخدا

شناح. [ ش َ ] ( اِ ) تخته ای که بروی مشکهای پرباد بندند و بروی آب اندازند. ( ناظم الاطباء ). کلک. رجوع به کلک شود.

شناح. [ ش َ ] ( ع ص ) دراز و تن دار از مردم و شتر. ( منتهی الارب ). دراز و تن دار از شتر. ( از اقرب الموارد ). || بکر شناح ؛ شتر جوانه. ( منتهی الارب ). شتر جوان و اصل آن شناحی به یاء و مخفف بود و بعلت التقاء ساکنین ( میان یاءو تنوین ) یاء حذف گردیده است. ( از اقرب الموارد ).

شناح. [ ش ِ ] ( ع ص ) مست. ج ، شُنُح. ( منتهی الارب ). مست. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شناح . [ ش َ ] (اِ) تخته ای که بروی مشکهای پرباد بندند و بروی آب اندازند. (ناظم الاطباء). کلک . رجوع به کلک شود.


شناح . [ ش َ ] (ع ص ) دراز و تن دار از مردم و شتر. (منتهی الارب ). دراز و تن دار از شتر. (از اقرب الموارد). || بکر شناح ؛ شتر جوانه . (منتهی الارب ). شتر جوان و اصل آن شناحی به یاء و مخفف بود و بعلت التقاء ساکنین (میان یاءو تنوین ) یاء حذف گردیده است . (از اقرب الموارد).


شناح . [ ش ِ ] (ع ص ) مست . ج ، شُنُح . (منتهی الارب ). مست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: