کلمه جو
صفحه اصلی

جدیانی

لغت نامه دهخدا

جدیانی. [ ج َدَ ] ( ص نسبی ) اسم منسوب به جَدَیا که نام قریه ای است از قرای دمشق. ( از معجم البلدان ) ( لباب الانساب ).

جدیانی. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) عمربن صالح بن عثمان بن عامری جدیانی ، مکنی به ابوحفص. از روات است. وی از ابی یعلی حمزةبن خراش هاشمی روایت کند و عبدالوهاب بن الحسن کلابی در قریه جدیا و ابوالحسین الرازی از وی استماع حدیث کرد. گویند وی بسال 332 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم البلدان ) ( لباب الانساب ).

جدیانی. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) لقب جماعت عصریون که از حافظ ابوالقاسم علی بن حسن بن هبةاﷲبن عساکر، استماع حدیث کردند و از جمله عصریون ، حمید و سلطان فرزندان حسان بن سبیع و طالب بن ابی محمدبن ابی شجاع و فرزند وی ابومحمد حسان و جز آنان میباشند. ( از معجم البلدان ).

جدیانی . [ ج َ دَ ] (اِخ ) عمربن صالح بن عثمان بن عامری جدیانی ، مکنی به ابوحفص . از روات است . وی از ابی یعلی حمزةبن خراش هاشمی روایت کند و عبدالوهاب بن الحسن کلابی در قریه جدیا و ابوالحسین الرازی از وی استماع حدیث کرد. گویند وی بسال 332 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ) (لباب الانساب ).


جدیانی . [ ج َ دَ ] (اِخ ) لقب جماعت عصریون که از حافظ ابوالقاسم علی بن حسن بن هبةاﷲبن عساکر، استماع حدیث کردند و از جمله ٔ عصریون ، حمید و سلطان فرزندان حسان بن سبیع و طالب بن ابی محمدبن ابی شجاع و فرزند وی ابومحمد حسان و جز آنان میباشند. (از معجم البلدان ).


جدیانی . [ ج َدَ ] (ص نسبی ) اسم منسوب به جَدَیا که نام قریه ای است از قرای دمشق . (از معجم البلدان ) (لباب الانساب ).



کلمات دیگر: