کلمه جو
صفحه اصلی

قلاعه

لغت نامه دهخدا

( قلاعة ) قلاعة. [ ق ِ ع َ ] ( ع اِ ) بادبان کشتی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

قلاعة. [ ق ُ ع َ ] ( ع اِ ) سنگ بزرگ در دشت نرم خاک افتاده. || هر کلوخ یا سنگ برکنده که آن را به دست یا به فلاخن اندازند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پاره ای از گل تراشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گویند: رمی بقلاعة؛ ای بحجة تسکته. ( اقرب الموارد ).

قلاعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) بادبان کشتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


قلاعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) سنگ بزرگ در دشت نرم خاک افتاده . || هر کلوخ یا سنگ برکنده که آن را به دست یا به فلاخن اندازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره ای از گل تراشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گویند: رمی بقلاعة؛ ای بحجة تسکته . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: