علی خلیعی . [ ع َ ی ِ خ ُ ل َ ] (اِخ ) ابن حسین خلیعی شاعر، مکنّی به ابوالحسین . او راست : التوقیف و التخویف . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 509).
علی خلیعی
لغت نامه دهخدا
علی خلیعی. [ ع َ ی ِ خ ُ ل َ ] ( اِخ ) ابن حسین خلیعی شاعر، مکنّی به ابوالحسین. او راست : التوقیف و التخویف. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 509 ).
علی خلیعی. [ ع َ ی ِ خ ُ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابی محمد خلیعی موصلی حلبی ، مکنّی به ابوالحسن. ادیب و شاعر بود و در حدود سال 750 هَ. ق. در حلة درگذشت. او را دیوان شعری است. ( از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه عاملی ج 41 ص 297 ).
علی خلیعی. [ ع َ ی ِ خ ُ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابی محمد خلیعی موصلی حلبی ، مکنّی به ابوالحسن. ادیب و شاعر بود و در حدود سال 750 هَ. ق. در حلة درگذشت. او را دیوان شعری است. ( از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه عاملی ج 41 ص 297 ).
علی خلیعی . [ ع َ ی ِ خ ُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابی محمد خلیعی موصلی حلبی ، مکنّی به ابوالحسن . ادیب و شاعر بود و در حدود سال 750 هَ. ق . در حلة درگذشت . او را دیوان شعری است . (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ٔ عاملی ج 41 ص 297).
کلمات دیگر: