کسح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کسح. [ ک َ ] ( ع مص ) روفتن خانه را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). روفتن خانه را و جاروب کردن. ( ناظم الاطباء ). || رندیدن و ربودن باد خاک را و روفتن زمین را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). روفتن باد خاک را از زمین. ( از اقرب الموارد ). || پاک کردن چاه و مانند آنرا. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کندن و بردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || برجای ماندگی و سنگینی در دست و پای. ( از اقرب الموارد ). || ما اکسحه ؛چه گران و سنگین است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سنگین بودن یک پای در رفتن که در هنگام رفتن آن را بر زمین کشد. ( از اقرب الموارد ).
کسح. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کُسحان. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ اکسح. ( ناظم الاطباء ).
کسح. [ ک َ س ِ ] ( ع ص ) آنکه از وی اعانت خواهند و او اعانت نکند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه از وی یاری خواهی و او ترا یاری نکند. ( از اقرب الموارد ).
کسح . [ ک َ ] (ع اِمص ) عجز و درماندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (اقرب الموارد).
کسح . [ ک َ ] (ع مص ) روفتن خانه را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). روفتن خانه را و جاروب کردن . (ناظم الاطباء). || رندیدن و ربودن باد خاک را و روفتن زمین را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). روفتن باد خاک را از زمین . (از اقرب الموارد). || پاک کردن چاه و مانند آنرا. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کندن و بردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || برجای ماندگی و سنگینی در دست و پای . (از اقرب الموارد). || ما اکسحه ؛چه گران و سنگین است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سنگین بودن یک پای در رفتن که در هنگام رفتن آن را بر زمین کشد. (از اقرب الموارد).
کسح . [ ک َ س ِ ] (ع ص ) آنکه از وی اعانت خواهند و او اعانت نکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه از وی یاری خواهی و او ترا یاری نکند. (از اقرب الموارد).
کسح . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کُسحان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ج ِ اکسح . (ناظم الاطباء).