کلمه جو
صفحه اصلی

قلاص

لغت نامه دهخدا

قلاص . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَلوص . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشتران خرد. رجوع به قلوص شود.


قلاص. [ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قَلوص. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). اشتران خرد. رجوع به قلوص شود.

قلاص. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام گروهی از ستارگان در برج ثور. ( یادداشت مؤلف ).

قلاص. [ ق َل ْ لا ] ( ع ص ) فعال است مبالغه را. ( اقرب الموارد ). رجوع به قُلوص شود. || آب بلندبرآینده. ( منتهی الارب ): ماء قلاص ؛ آب مرتفع. ( اقرب الموارد ). || دوشنده قلوص ( شتر ماده جوان ). || قلاص الثلج ؛ که برف آرد. ( اقرب الموارد ).

قلاص . [ ق َل ْ لا ] (ع ص ) فعال است مبالغه را. (اقرب الموارد). رجوع به قُلوص شود. || آب بلندبرآینده . (منتهی الارب ): ماء قلاص ؛ آب مرتفع. (اقرب الموارد). || دوشنده ٔ قلوص (شتر ماده ٔ جوان ). || قلاص الثلج ؛ که برف آرد. (اقرب الموارد).


قلاص . [ ق ِ ] (اِخ ) نام گروهی از ستارگان در برج ثور. (یادداشت مؤلف ).



کلمات دیگر: