زقزاق. [ زِ ] ( ع مص ) برهانیدن مادر، کودک را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). زقزق و زقزقةًو زقزاقاً. رجوع به زقزقة شود. ( از ناظم الاطباء ).
زقزاق. [ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از مورچه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به زقزق شود.
زقزاق. [ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از مورچه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به زقزق شود.