بافتن
در بافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دربافتن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) بافتن. || آمیختن. درآمیختن. پیوستن :
آن دو فاضل فضل خود دریافتند
با ملایک از هنر دربافتند.
آن دو فاضل فضل خود دریافتند
با ملایک از هنر دربافتند.
مولوی.
رجوع به بافتن شود.کلمات دیگر: