ترند
دختر صوفی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دختر صوفی. [ دُ ت َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترند. صعوه :
باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست
بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است.
باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست
بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است.
میرزا داراب جویا ( آنندراج ).
رجوع به صعوه شود.کلمات دیگر: