کلمه جو
صفحه اصلی

زلخ

فرهنگ فارسی

جای لغزیدن پای

لغت نامه دهخدا

زلخ. [ زَ ل َ ] ( ع مص ) فربه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فربه گردیدن شتر. ( از اقرب الموارد ).

زلخ. [ زَ ] ( ع مص ) خسته کردن کسی را به نیزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زلخ. [ زَ ] ( ع ص ، اِ ) جای لغزیدن پای جهت تری وملاست. || یک پرتاب تیر مسافت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زلخ. [ زَ ل ِ / زَ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) جای لغزیدن پای. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زَلخ. ( اقرب الموارد ).

زلخ . [ زَ ] (ع ص ، اِ) جای لغزیدن پای جهت تری وملاست . || یک پرتاب تیر مسافت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


زلخ . [ زَ ] (ع مص ) خسته کردن کسی را به نیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


زلخ . [ زَ ل َ ] ( ع مص ) فربه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فربه گردیدن شتر. (از اقرب الموارد).


زلخ . [ زَ ل ِ / زَ ل َ ] (ع ص ، اِ) جای لغزیدن پای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زَلخ . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: