ردس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ردس. [ رُ دِ ] ( اِخ ) رودس. یکی از جزایر بحرالجزایر در جنوب غربی شبه جزیره آناطولی است که شهری قدیمی نیز بدین نام در آن موجود است. شهر ردس بواسطه زیبایی ابنیه و بزرگی دروازه ها و مجسمه های بسیار که تعداد آن به سه هزار میرسد در دوران تمدن یونان قدیم سخت مشهور بوده است. ( فوستل ). و رجوع به رودس شود.
ردس . [ رَ ] (ع مص ) سنگ انداختن بر کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ردس قوم ؛ سنگ انداختن بر ایشان . (از اقرب الموارد). سنگ انداختن در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || کوفتن دیوار را به مِرداس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کوفتن زمین یا دیوار را به مِرداس . (از اقرب الموارد). || کوفتن و هموار کردن زمین را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بردن چیزی را: رَدَس َ بالشی ٔ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به جایی رفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ریزه کردن سنگ را به سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ردس . [ رُ دِ ] (اِخ ) رودس . یکی از جزایر بحرالجزایر در جنوب غربی شبه جزیره ٔ آناطولی است که شهری قدیمی نیز بدین نام در آن موجود است . شهر ردس بواسطه ٔ زیبایی ابنیه و بزرگی دروازه ها و مجسمه های بسیار که تعداد آن به سه هزار میرسد در دوران تمدن یونان قدیم سخت مشهور بوده است . (فوستل ). و رجوع به رودس شود.