وا زده مردود رانده دور شده
رد کرده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ردکرده. [ رَ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) وازده. ( یادداشت مؤلف ). مردود. رانده. دورشده. مطرود :
فقر کآن افکنده خلق است من برداشتم
زال کآن ردکرده سام است من می پرورم.
فقر کآن افکنده خلق است من برداشتم
زال کآن ردکرده سام است من می پرورم.
خاقانی.
کلمات دیگر: