سفله و بخیل
زفت و زکور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زفت و زکور. [ زُ ت ُ زُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) دون. سفله. بخیل. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و زفت و زکور.
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
چندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور.
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و زفت و زکور.
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
رودکی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تو گرسنه ای و من نیم ، زفت و زکورچندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
رجوع به زکور و ژکور شود.کلمات دیگر: