آنکه لشکرش زیاد و بیحد باشد که سپاهی فراوان دارد که لشکر افزون دارد
ستاره لشکر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ستاره لشکر. [ س ِ رَ / رِل َ ک َ ] ( ص مرکب ) آنکه لشکرش زیاد و بیحد باشد. که سپاهی فراوان دارد. که لشکر افزون دارد :
یک تنه صدهزار تن می نهمت چو آفتاب
ارچه بصدهزار یک بدر ستاره لشکری.
بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت.
قطب سماک نیزه بدر ستاره لشکر.
یک تنه صدهزار تن می نهمت چو آفتاب
ارچه بصدهزار یک بدر ستاره لشکری.
خاقانی.
بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت.
خاقانی.
ابر درخش بیرق بحر نهنگ پیکان قطب سماک نیزه بدر ستاره لشکر.
خاقانی.
کلمات دیگر: