رخصت گرفتن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
اذن و دستوری گرفتن و اجازه رخصت خواستن
لغت نامه دهخدا
رخصت گرفتن. [ رُ ص َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) اذن و دستوری گرفتن و اجازه رخصت خواستن. ( ناظم الاطباء ) :
باز براق از دم او جان گرفت
سوی زمین رخصت جولان گرفت.
باز براق از دم او جان گرفت
سوی زمین رخصت جولان گرفت.
وحید ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: