حرازی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عیسی حرازی ابوالعباس یمنی که در 689 هَ . ق . درگذشته . کتبی بر طریقه ٔ اشاعره دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 100 از قلادةالنحر).
حرازی
لغت نامه دهخدا
حرازی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبداﷲبن یزید لعقی یمنی . فقیه متوفی پیرامون 505 هَ . ق . او راست : «سبعالوظائف » در اصول دین . (هدیة العارفین ج 1 ص 453).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( حامص ) عمل حَرّاز. کار آنکه دید زند. شغل آنکه تخمین کند.
حرازی. [ ح َرْ را ] ( ص نسبی ) منسوب است به حراز که جد ابوالحسن محمدبن عثمان حراز بغدادی است. ( سمعانی ).
حرازی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حراز، بطنی از ذی کلاب بن حمیر. ( سمعانی ). و رجوع به حرازة شود.
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عیسی حرازی ابوالعباس یمنی که در 689 هَ. ق. درگذشته. کتبی بر طریقه اشاعره دارد. ( هدیة العارفین ج 1 ص 100 از قلادةالنحر ).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن عبداﷲبن داودبن ابراهیم خولانی یمنی. متوفی 1003 هَ. ق. او راست : تعبیر قرآن و رساله نظر باجنبیه. ( هدیة العارفین ج 1 ص 547 ).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبداﷲبن یزید لعقی یمنی. فقیه متوفی پیرامون 505 هَ. ق. او راست : «سبعالوظائف » در اصول دین. ( هدیة العارفین ج 1 ص 453 ).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( ص نسبی ) منسوب است به حراز که جد ابوالحسن محمدبن عثمان حراز بغدادی است. ( سمعانی ).
حرازی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حراز، بطنی از ذی کلاب بن حمیر. ( سمعانی ). و رجوع به حرازة شود.
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عیسی حرازی ابوالعباس یمنی که در 689 هَ. ق. درگذشته. کتبی بر طریقه اشاعره دارد. ( هدیة العارفین ج 1 ص 100 از قلادةالنحر ).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن عبداﷲبن داودبن ابراهیم خولانی یمنی. متوفی 1003 هَ. ق. او راست : تعبیر قرآن و رساله نظر باجنبیه. ( هدیة العارفین ج 1 ص 547 ).
حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبداﷲبن یزید لعقی یمنی. فقیه متوفی پیرامون 505 هَ. ق. او راست : «سبعالوظائف » در اصول دین. ( هدیة العارفین ج 1 ص 453 ).
حرازی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حراز، بطنی از ذی کلاب بن حمیر. (سمعانی ). و رجوع به حرازة شود.
حرازی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبدالرحمان بن عبداﷲبن داودبن ابراهیم خولانی یمنی . متوفی 1003 هَ . ق . او راست : تعبیر قرآن و رساله ٔ نظر باجنبیه . (هدیة العارفین ج 1 ص 547).
حرازی . [ ح َرْ را ] (حامص ) عمل حَرّاز. کار آنکه دید زند. شغل آنکه تخمین کند.
حرازی . [ ح َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب است به حراز که جد ابوالحسن محمدبن عثمان حراز بغدادی است . (سمعانی ).
کلمات دیگر: