کلمه جو
صفحه اصلی

جذمان

لغت نامه دهخدا

جذمان. [ ج ُ ] ( ع اِ ) نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ذکر. || بیخ ذکر. ( شرح قاموس ). بن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جذمان. [ج ُ ] ( اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آمدند نخلها را بریدند. ( از معجم البلدان ) :
کان رؤس الخزر جیین اذ بدت
کتائبنا تبری مع الصبح حنظل
فلا تقربوا جذمان ان حمامَه
و جنتّه تأذی بکم فتحمّلوا.
قیس بن الخطیم ( از معجم البلدان ).

جذمان . [ ج ُ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذکر. || بیخ ذکر. (شرح قاموس ). بن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آمدند نخلها را بریدند. (از معجم البلدان ) :
کان رؤس الخزر جیین اذ بدت
کتائبنا تبری مع الصبح حنظل
فلا تقربوا جذمان ان ّ حمامَه
و جنتّه تأذی بکم فتحمّلوا.

قیس بن الخطیم (از معجم البلدان ).




کلمات دیگر: