اعتياد
ادمان
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
مداومت کردن، ادامه دادن بامری، کاری راهمیشه کردن، پیوسته وهمواره کاری کردن
( مصدر ) پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن . یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن .
نوعی درخت که در گرما می روید
( مصدر ) پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن . یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن .
نوعی درخت که در گرما می روید
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) پیوسته و دایم کاری را کردن .
لغت نامه دهخدا
ادمان . [ اُ ] (اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان .
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان .
(معجم البلدان ).
ادمان . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آدم . مردم گندم گون . گندم گونان . || آهوی سفید. (مهذب الاسماء).
ادمان . [ اَ ] (ع اِ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. (منتهی الارب ).
ادمان . [ اَ دَ ] (ع اِ) نام درختی است . || پوسیدگی و سیاهی تنه ٔ خرمابن .پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ).
ادمان . [ اِ ] (ع مص ) پیوسته کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات ) :
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده :تمتع من الدنیا... (جهانگشای جوینی ).
- ادمان خمر ؛ پیوسته خوردن شراب . مداومت شراب . استلاج . دائم الخمر بودن . پیوسته خوردن می را. (منتهی الارب ).
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
نظامی .
و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده :تمتع من الدنیا... (جهانگشای جوینی ).
- ادمان خمر ؛ پیوسته خوردن شراب . مداومت شراب . استلاج . دائم الخمر بودن . پیوسته خوردن می را. (منتهی الارب ).
ادمان. [ اِ ] ( ع مص ) پیوسته کاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. ( غیاث اللغات ) :
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
- ادمان خمر ؛ پیوسته خوردن شراب. مداومت شراب. استلاج. دائم الخمر بودن. پیوسته خوردن می را. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ ] ( ع اِ ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) نام درختی است. || پوسیدگی و سیاهی تنه خرمابن.پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ آدم. مردم گندم گون. گندم گونان. || آهوی سفید. ( مهذب الاسماء ).
ادمان. [ اُ ] ( اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان.
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
نظامی.
و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده :تمتع من الدنیا... ( جهانگشای جوینی ).- ادمان خمر ؛ پیوسته خوردن شراب. مداومت شراب. استلاج. دائم الخمر بودن. پیوسته خوردن می را. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ ] ( ع اِ ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) نام درختی است. || پوسیدگی و سیاهی تنه خرمابن.پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ آدم. مردم گندم گون. گندم گونان. || آهوی سفید. ( مهذب الاسماء ).
ادمان. [ اُ ] ( اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان.
( معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
۱. مداومت کردن در انجام کاری.
۲. پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم.
۲. پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مداومت بر انجام کاری را اِدمان (به کسر همزه) گویند.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۵۴.
...
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۵۴.
...
wikifeqh: ادمان
پیشنهاد کاربران
جاویدان
همواره پیروز
همواره پیروز
کلمات دیگر: