سپاس یزدان را شکر خدا
یزدان سپاس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یزدان سپاس. [ ی َ س ِ ] ( صوت مرکب ) سپاس یزدان را. شکر خدا. ( یادداشت مؤلف ) :
که یزدان سپاس ای جهان پهلوان
که ما از تو شادیم و روشن روان.
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
که دیدم تراشاد و روشن روان.
که از ما یکی نیست اندر هراس.
که یزدان سپاس ای جهان پهلوان
که ما از تو شادیم و روشن روان.
فردوسی.
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
بدو گفت یزدان سپاس ای جوان که دیدم تراشاد و روشن روان.
فردوسی.
چنین دادپاسخ که یزدان سپاس که از ما یکی نیست اندر هراس.
فردوسی.
کلمات دیگر: