عبید بن عمر و الضریر الهجیمی مکنی به ابو عبد الرحمان در محله هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد .
هجیمی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هجیمی. [ هَُ ج َ می ی ]( ص نسبی ) منسوب به محله هجیم بصره. ( از سمعانی ).
هجیمی. [ هَُ ج َ می ی ] ( اِخ ) عبیدبن عمرو الضریر الهجیمی ، مکنی به ابوعبدالرحمان در محله هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأبن السائب روایت کند و محمدبن سلام را از وی روایت است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
هجیمی. [ هَُ ج َ می ی ] ( اِخ ) عبیدبن عمرو الضریر الهجیمی ، مکنی به ابوعبدالرحمان در محله هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأبن السائب روایت کند و محمدبن سلام را از وی روایت است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
هجیمی . [ هَُ ج َ می ی ] (اِخ ) عبیدبن عمرو الضریر الهجیمی ، مکنی به ابوعبدالرحمان در محله ٔ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأبن السائب روایت کند و محمدبن سلام را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
هجیمی . [ هَُ ج َ می ی ](ص نسبی ) منسوب به محله ٔ هجیم بصره . (از سمعانی ).
کلمات دیگر: