کلمه جو
صفحه اصلی

بست زدن

فارسی به انگلیسی

clamp, clasp

فارسی به عربی

( بست زدن (به ) ) سمک

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تکه های چینی شکسته را بوسیلهای بهم چسباندن : ( بند زن بکاس. چینی چهار بست زد . ) ۲- کوبیدن پاره ای فلزی برای استحکام بصندوق و غیره : ( صندلی ما شکسته بود بست زدیم . ) ۳- نصب یک بست تریاک بوافور و کشیدن آن .

فرهنگ معین

(بَ. زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - پیوند زدن . ۲ - (عا. ) تریاک کشیدن .


کلمات دیگر: