کلمه جو
صفحه اصلی

هداء

لغت نامه دهخدا

هداء. [ هََ ] ( ع اِمص ) آوردن هر دو زن هر یکی طعام خود را به جایی و خوردن باهم. اسم است. ( منتهی الارب ).

هداء. [ هَِ ] ( ع مص ) ( از «هَدی » ) عروس را به خانه آوردن. || فرستادن عروس را به خانه شوی. || پیش درآمدن. || پیشی گرفتن. || ( ص ) سست. || کندخاطر. ( منتهی الارب ).

هداء.[ هََ دَءْ ] ( ع مص ) گوژپشت گردیدن. ( منتهی الارب ). انحنا. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) خردی کوهان از بسیاری بارکشی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هداء. [ هََ ] (ع اِمص ) آوردن هر دو زن هر یکی طعام خود را به جایی و خوردن باهم . اسم است . (منتهی الارب ).


هداء. [ هَِ ] (ع مص ) (از «هَدی ») عروس را به خانه آوردن . || فرستادن عروس را به خانه ٔ شوی . || پیش درآمدن . || پیشی گرفتن . || (ص ) سست . || کندخاطر. (منتهی الارب ).


هداء.[ هََ دَءْ ] (ع مص ) گوژپشت گردیدن . (منتهی الارب ). انحنا. (اقرب الموارد). || (اِمص ) خردی کوهان از بسیاری بارکشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: