مترادف بزن : بهادر، جنگاور، دلاور، دلیر، شجاع، یکه بزن ، جنگی، دعوایی، کتک کار ، پرزور، زورمند، قوی، نیرومند
متضاد بزن : بخور، کتک خور، ضعیف، ناتوان
۱. بهادر، جنگاور، دلاور، دلیر، شجاع، یکهبزن ≠ بخور
۲. جنگی، دعوایی، کتککار ≠ کتکخور
۳. پرزور، زورمند، قوی، نیرومند ≠ ضعیف، ناتوان
بزن . [ ب َ زَ ] (اِ) ماله ٔ برزیگران را گویند و آن چوبی یا تخته ایست که زمین شیارکرده را بدان هموار کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ماله ٔ برزگری و آهن قلبه . (ناظم الاطباء). مَیکَعة. (منتهی الارب ). بمعنی برن است یعنی تخته ای که با آن زراعت هموار کنند. (شعوری ).
بزن . [ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) (از: ب + زن ) نیکوزننده . چابک و پردل و توانا و چیره بر زدن . دلاور شجاع . (ناظم الاطباء). که سخت و بسیار تواند زدن . (یادداشت بخط دهخدا).
- بزن بهادر ؛ بسیار شجاع . مردانه . (ناظم الاطباء). شجاع . قولچماق . زورمند. (یادداشت بخط دهخدا).
سنائی (از آنندراج ).
تکیه ای: beǰen
طاری: beǰin
طامه ای: bopokâ
طرقی: beǰin
کشه ای: beǰi
نطنزی: baboqâ
چارپای اخته شده
۱بزن – کتک بزن ۲بکوب