کلمه جو
صفحه اصلی

یستعور

فرهنگ فارسی

باطل و هیچ کاره از هر چیزی گلیمی که سرین شتر اندازند

لغت نامه دهخدا

یستعور. [ ی َ ت َ ] (ع ص ) باطل و هیچ کاره از هر چیزی . || (اِ) گلیمی که بر سرین شتر اندازند. || نام درختی که مسواک آن بغایت نیکو می باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


یستعور. [ ی َ ت َ ] ( ع ص ) باطل و هیچ کاره از هر چیزی. || ( اِ ) گلیمی که بر سرین شتر اندازند. || نام درختی که مسواک آن بغایت نیکو می باشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

یستعور. [ ی َ ت َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ). جایی است قبل از حرّة در مدینه و گویند عضاه الیستعور کوهی است که هرکه بدانجا رود برنگردد. ( از معجم البلدان ).

یستعور. [ ی َ ت َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). جایی است قبل از حرّة در مدینه و گویند عضاه الیستعور کوهی است که هرکه بدانجا رود برنگردد. (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: