یرگس. [ ی َ گ َ ] ( ق ) هرگز. پرگس. پرگست. یرگست. حاش للّه. دوربادا. حاشا. ( از یادداشت مؤلف ) :
گرچه نامردم است آن ناکس
نشود سیر ازاو دلم یرگس.
گرچه نامردم است آن ناکس
نشود سیر ازاو دلم یرگس.
رودکی.
گفت دروغ می گوید او را یرگس بر این شیوه قدرت نیست. ( تاریخ بخارای نرشخی ). و رجوع به پرکس و پرگست و یرگست شود.