مترادف بزاز : پارچه فروش، جامه فروش
برابر پارسی : پارچه فروش
cloth - dealer, draper
draper, mercer
پارچه فروش , بزاز , پارچه پشمي باف , ماهوت فروش
پارچهفروش، جامهفروش
بزاز. [ ب َ ] (اِ) تسمه ٔ چرمی و بند کفش . (ناظم الاطباء).
بزاز. [ ب َزْ زا ] (اِخ ) شهرکیست میان مذار و بصره در کنار شهر میسان . (از معجم البلدان ).
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
نظام قاری (دیوان ص 123).
نظام قاری (دیوان ص 19).
بزاز. [ ب ُ ] (اِ) خانه ٔ درودگران یا کفش فروشان . (ناظم الاطباء).
بزاز.[ ب َزْ زا ] (اِخ ) حسن بن حسین . از شعرا و علمای موصل است . رجوع به الاعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.